وای باشه بس کنید بس کنید بس کنید
میتونید با دستتون بکشین نمیتونین بس کنین فقط بس کنین
حالم بهم خورد وای مهربونی وای فلانی وای بهمانی بس کنین چیکارکنم همه رو بدرک واصل کنم؟ بهشون سگ محل کنم؟ چیکار کنم؟ بیخیالش
آرتادخت | شنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۳
22:5
تو؟ تو کی هستی؟ یه تیکه تن لش بی خاصیت هستی ارتا عزیز
آرتادخت | چهارشنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۳
9:41
خودت خوبی گوگولی؟
از خودت مراقبت کن بچم!
خاک تو سر من!
....
تقصیر توعه؟ آره همه چی تقصیر تو آرتا همه چی!
آرتادخت | سه شنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۳
17:53
من چمیدونم چرا با دارو ها هنوز دارم فکر میکنم آدم ها از دستم ناراحتن یا فلان چیز بد بود یا فلان چیز خوب بود! تقصیر من چیه! من داروهای میخورم و همش خودم پای درس نگه میدارم
ولی همش تق و توق ولو میشم و نمیکشم درس بخونم یا گشادی یا واقعا تمرکز ام از دست دادم هرچی کع هستش !
آرتادخت | سه شنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۳
13:26
مطمعنم (حرف ).ها ها ها ها چه خیال خوش و خامی داری! بیخیال درس بخون!
....
حس تنهایی مفرط
آرتادخت | دوشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۳
12:4
دیگه حالم داره از لفظ شما شما شما دوتا شما دوتا و تو و فلانی و تو فلانی بهم میخوره
حاجی من یه عنم اون یه عن ول کنین دیگه! حامله شدم!
این دوتا این دوتا اینا اینا
قلی و تقی
من خوشحال بودم تک قول به دنیا اومدم بچه آخرم هستم! میخواستم دو قلو داشته باشم یه چی درخواست میکردم ول کنین دیگه+
اصلا اون از من بهتر اون خفن تره اون عاقل تره دمش گرم من خنک اسکل و فلان ولی دو نفریم جدا تموم شد رفت!
آرتادخت | شنبه بیست و دوم دی ۱۴۰۳
16:54
معلوم نیست؟ نمیخواد باهات حرف بزنه و براش اهمیتی نداری؟ واقعا معلوم نیست؟ حتما باید واضحا تو صورتت بگه؟!
چرا اون شب چی شده اش رو پاک کرد؟
آرتادخت | جمعه بیست و یکم دی ۱۴۰۳
15:52
دوباره رسیدیم به تو احمقی تو سطح پایینی بابت احمقی ات نگرانم !
آرتادخت | پنجشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۳
20:43
یعنی میخوای بگی تموم شدش؟
الهی که فداش بشم!
....
انگار خیلی وقت تموم شده و الان فقط مترسک سر جالیز ام! میدونی!
....
یحتمل میگه دیدی دیدی این هم فرقی نداشت و اینم همون آشغاله من میدونستم! فقط باید بهم ثابت میشد!
آه لعنت به من! چی میخوام بگم؟
آرتادخت | سه شنبه یازدهم دی ۱۴۰۳
22:9
میدونی به خاطر تو نه؟
آرتادخت | شنبه یکم دی ۱۴۰۳
3:14